1390/10/04
گلم سلام
خوب شب یلدا هم گذشت و ما به همراه مامانی رفتیم خونه بابا قنبری شب خوبی بود شما واسه همه سر گرمی بودی عمه فرحناز و بابا فیروزی هم بودن شام خوردیم طبق معمول میوه ، هندوانه ، پسته ، تخمه ... دختر گلم بازم اولین یلدات مبارک ولی نمی دونی الان که دقیقا یه هفته مونده که بری تو هشت ماهگی چقدر ما رو اذیت کردی خیلی بیقراری میکنی ولی از اون روزی که توی رورووک نشستی خصوصا تو اتاق خودت خیلی آروم تری تا بیرون کم کم داری تمرین حرف زدن میکنی پری روز یه دفعه دع دع گفتی نمی دونی چقدر بابا مامان ذوق زدیم گلم ما هر چند وضعیت مالی خوبی نداریم اما همه توانمون رو میزاریم تا هیچ کمبودی نداشته باشی ان شا اله که همیشه خوشو خرم باشی و وقتی این مطالب رو خوندی بدونی که با چه ذوقی عمرمون رو به پات گذاشتیم .
چند روز پیش نتایج ازمون استخدامی دادگستری اومد ولی بازم قبول نشدم اشکال نداره هر چند این جا خیلی سخت هست اما بازم بعض بیکاریه گلم برا بابا دعا کن تا ان شااله به ارزوش که استخدام برسه امروز باید برم ابرکوه پست بانک تا یه وام پانصد تومونی قرض الحسنه به نام مامانی بگیرمو کارای یه وام پسیج رو هم بکنم یک میلیون اگه بده چاره ای نداریم باید با وام خودمون رو نگه داریم کسی که نیست به ما کمک کنه خصوصا ساختن خونه هزینه دانشگاه ... واقعا کمر شکنه ولی به عشق تو وامید خدا همه داره حل میشه ...
در ضمن پنج شنبه هم رفتیم رییس اباد خونه عمه زبیده با عع فرح و مامانی توران ظهر هم همون جا بودیم عصر هم رفتیم ابرکوه یه چند تکه لباس برات گرفتیم