بستری بیمارستان 2 + معجزه
گلم سلام
نمی دونی این چند روزه چه خبرا که نبود ولی بازم شرمندم که دیر آپ میشم خلاصه بعد از اون مریضی که برات نوشتم و رفتیم اباده و دکتر برات بستری نوشته بود و مامانی نذاشت بستری بشی اومدم خونه و کلا تا بعد از اربعین حالت کوک نبود تا خیلی تب کردی و من سریع همون روز بردمت یزد فکر میکردیم واسه گوشت هست توی درمانگاه هراتی دو تا نوبت برای متخصص گوش حلق بینی و اطفال گرفتم اما نوبت اولمون واسه دکتر اطفال بود واسه همین رفتیم اطفال اما دکتر باز برات یه سری ازمایش نوشت که بازم مامان جونت نذاشت واسه همین با هزار مکافات تونستم نوبت دکتر شکیبا بگیرم و کلی نسخه که اون برامون نوشته بود با هزار مکافات پیدا کردم از قبیل شیر اسب وهندوانه و شربت نارنج و سکنجه بین .... به هر حال شب اومدیم خونه صبح حالت بدبد شد سریع بردمت اباده و دکتر فرهادی واست بستری نوشت و این بار دیگه توجه ای به مامانت نکردم و بردمت بیمارستان امام بستری شدی دومین بار بستری شدنت بود ان شا اله دیگه هیچ وقت نخای بستری بشی به هر حال کارای بستریتو کردم و با مامانی گذاشمتون اونجا و بعد از تزریق سرم تا بیام خونه شب شد به هر حال تزریقات واست لازم بود خیلی خیلی ضعیف شده بودی خدا رو شکر بعد از چند روز حالت خوب خوب شد و من هر روز ساعت ملاقات بهتون سر میزدم توی همین ناراحتی ها یه دفعه بهترین خبری که کلی وقت بود منتظرش بودیم اتفاق افتاد و این ناراحتی های چند روزه رو از بین برد خبری که مطمئننا وقتی بزرگ شدی میفهمی که چقدر برا ما مهم بود خلاصه بعدا بیشتر در اینمورد واست مینویسم و این بزرگترین و اولین معجزه ای بود که خود به چشمم دیدم گلم بازم برای بابا و مامانی و خودمون دعا کن روزای خوش زندگی بیش روست به امید بهترین روزها گلم دعا یادت نره و توبهترین برکت زندگیم بودی دوست دارم واسه همیشه