ستایش  به معنای  حمد وسناستایش به معنای حمد وسنا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

بهترین یار

جمعه بازار اباده

گلم سلام به هر حال دیشب بعد از کلی خونه تکونی تونستیم گازمون رو راه بندازیم اونم با زحمت حسین حاج اسماعیل دیشب مامان توران هم مهمونمون بود اخه بابا قنبر چند روزیه که رفتن تهران دیدنی عمو احمد که از کربلا اومده بودن فکر کنم امروز هم بیاد شما هم قشنگ دیگه عمه گفتن رو بلد شدی گلم نمی دونی چقدر ناز عم مه عم مه گفتنو شروع کردی جمعه هم رفتیم اباده جمعه بازار و کلی برای شما و خودمون خرید کردیم لباسای خوشکلی داری حتما عکسشو میزارم چند روز دیگه بیشتر تا عید نمونده قرار عمو فرامرز با همکارشون اقای خیامی بیان اینجا احتمالا ...
21 اسفند 1390

گازکشی

گلم سلام 15/12/1390 به هر حال بعد از کلی دردسر موفق شدیم گازو وصل کنیم با خوش شانسی محض چون کنتور از 78000 تومان به 120000 رسید ولی خوشبختانه چند روز قبل از تغییر نرخ  پول به حساب ریخته بودم و بعد از  کلی بحث با رییس اداره گاز موفق شدم و همون روز سریع اومدن گازمون رو وصل کردن اما چون فرشا رو داده بودیم بشورن هنوز کاری نکردیم. ...
17 اسفند 1390

انتخابات 12 بهمن

گلم سلام دیروز جمعه روز انتخابات مجلس بود ما همگی رفتیم خونه بابا قنبری ولی چون گازکشی کرده بودن و اتاقشون رو یه کمی خراب کرده بوده تو حیاط بودیم بعد رفتیم داخل یکی از اتاقها روز قبلش هم رفته بودم ابرکوه که کاری اداری واسه گاز کشی خودمون رو بکنم و عصرش هم لوله و کلاهک .. برا بابای خریده بودیم چون دیروز مهندس اومده بود واسه تاییدیه خلاصه ظهر هم همونجا آبگوشت زدیم بعد هم سه تایی با مامان فاطمه رفتیم مهدیه رای بدیم عصرش هم من رفتم تو حوزه تا 11 شب شام هم همونجا بودم شماهم رفته بودین خونه بابا فیروز . ...
13 اسفند 1390

سر زدن اولین دندون

گلم سلام به هر حال مشخص شد دلیل این همه بیقراری و بی خوابی شبات علاوه بر اون اذیتای قبلیت چی بود چند روزیه که دندون سمت راست پیشینت سر زده هر چند کامل مشخص نیست اما وقتی بهت غذا میدیم صدای خوردن قاشق به دندونت واضح شنیده میشه نمی دونی چقدر خوشحال شدیم فقط خدا کنه این دندون در آوردنت مثل کارای دیگت نباشه که خیلی اذیت کردی ... در ضمن دوربین هم دیشب رسیدت به دستمون عکسم زیاد داری به زودی زود میزارم دیشب هم رفتیم دکتر پیروز برای تست و ازمایش برای بیمه خبر خوبی بود به امید دیدار. ...
8 اسفند 1390

دکتر یزد + گازکشی

گلم سلام دیروز جمعه پدر بزرگ قبنبر خونشون گاز کشی میکردن ما هم خونه بودیم چون شب قبلش اونجا بودیم و دیروز قالیها رو جمع کردیم تا بدیم قالی شویی در ضمن هم چون چند روز قبل به مامانی از کاشی کوثر تماس گرفته بودن برای کار گفته بودن چهارشنبه بیاین برا مصاحبه و از طرفی هم میخواستیم بریم دکتر شکیبا بهترین دکتر یزد  مرخصی گرفتم و صبح زود سه تایی رفتیم اول رفتیم بلوار جمهوری ک پیمان یه دو ساعتی معطل شدیم تا نوبت مامانی شد در نهایت هم اصلا شرایط کارش خوب نبود قبول نکردیم ، چون ساعت کاریش از 8 تا 5 عصر و به صورت چرخشی بود شما رو هم که کسی نمی تونه نگه داره واسه همین از این کار هم مثل چند کار قبلی گذشتیم به خاطر دختر گلم، به هر حال از اونجا که تم...
6 اسفند 1390

کم وزنی +ساندویچ

گلم سلام دختر عزیزم ببخش چند روزیه نتونستم مطلب بزارم اما خلاصه مینویسم چند روز پیش رفتیم دکتر هوشبر اباده برای چک ماهانه و اون مشکل کوچکی که  داشتی اما اصلا وزن اضافه نکرده بودد فقط 300 گرم این منو و مامانی رو خیلی ناراحت کرد آخه ما خیلی بهت میرسیم اما متاسفانه وزن اضافه نکردی  وبرات آزمایش نوشتن نمی دونی با یه شک و تردید که بریم ازمایش یا نه روز 5 شنبه با کل خانواده ی عمه فرحناز که اونا هم ابرکوه کار داشتن رفتیم نمی دونی چه روز بدی بود شک داشتیم که بریم ازمایش بگیریم یا نه چون ضعیف بودی می ترسیدیم تازه دکتر هوشبر گفته بود باید 5 ساعت اصلا چیزی نخوری واسه همین رفتیم ازمایشگاه خصوصی رازی که بهتر باشه که بدتر بود اصلا نتونستن رگت...
30 بهمن 1390

جشن تولد

  گلم سلام 1364/11/10 تولد مامانی بود من مثل همیشه میخواستم غافلگیرش کنم صبح سفارش کیک دادم عصر روز بازی استقلال ، تراکتور سازی بازی که تموم شد سریع رفتم مهراباد و کیک و شمع ... گرفتم سریع آوردم تا برسم خونه شب شده بود شما و مامانی خونه بودین سریع بی سر وصدا رفتم آشپزخانه و کیک و شمعها رو روشن کردم و سریع اومدم تو اتاق شما مامان واقعا جا خورد اصلا یادش نبود خیلی خوش گذشت کادویی هم که از طریق خرید اینترنتی خریداری کرده بودم و یه لوازم آرایشی بود به مامانی دادم .   ولی کسی رو دعوت نکرده بودین خودمون سه تایی بودیم تا اینکه عمه فرح زنگ زد گفتن میان اونجا خلاصه دور هم کیک خوردیم و مامانیا و باب...
11 بهمن 1390

اتمام محرم وصفر 90

گلم سلام به هر حال دیروز 04/11/90 محرم وصفر رخت بر بست  دو سه روز هوا خیلی سرد بودو 28 صفرنشد که شما رو ببریم امامزاده عباسعلی اما من به همراه دایی علیت رفتیم و یه یه ساعتی اونجا بودیم جات خلی ان شا اله سال آینده خدا قسمت کنه با هم همه ی هیات ها بودن امسال برا اولین بار روز شهادت امام رضا مثل دیروز امامزاده دختر موسی بن جعفر اسفنداباد از هیات های همجوار برای شرکت در مراسمی مثل عباسعلی دعوت کرده بود اولین هیات هم هیات ما بود فکر نمی کردیم کسی بیاد اما به یاری امام رضا خیلی خیلی هیات خوبی شد بازم نتونستیم شما رو ببریم آخه شما خونه بابا فیروز بودین و چون قرار بود از اداره گاز بیان برا وصل کردن گازشون واسه همین شما بابا مامانی موند...
5 بهمن 1390

مهمونی

گلم سلام دختر گلم دیروز جمعه سی ام دیماه بود روز تقریبا سرد  جمعه و اخرین روز دیماه شب قبلش تصمیم گرفتیم که عمو داود و خاله مهشید رو دعوت کنیم برا همین تا دیر وقت کار کردیم و گوشت چرخ کردیم واسه کباب کوبیده صبح هم زود پا شدیم تا بقیه کارارو انجام بدیم زنگ زدیم دعوت کنیم اما چون مشکل اشتین قرارشد شب واسه شام بیان خلاصه شب من کباب رو اماده کردم سفره رو اماده کردیم با مامانی اما خیلی دیر اومدن کباب سرد سرد شده بود اما خوب به هر حال خوش گذشت شما هم که مثل همیشه بیقراری میکردی در ضمن این هفته هم هفته ی خوبی آخه فردا که یکشنبه هست تعطیلیه 28 صفر هست و مثل هر سال میریم امامزاده عباسعلی امسال شما برای اولین بار میای ان شا اله ...
1 بهمن 1390

اربعین حسینی

گلم سلام اربعین امسال هم مثل چند سال قبل بابایی نذری داشت ما همه کمک دادیم تا بخوبی برگزار بشه عمو فرامرز با خانواده اومده بودن روز قبلش سیب ها رو به کمک زن عمو سرخ کردیم و شب هم ساعت 12 به بعد شروع به پختن خورشت کردیم شما و مامانی هم اون شب خونه ی بابا فیروز بودین اما من چون تا 2 اونجا بودم رفتم خونه خلاصه این چند روز تعطیلی هم مثل برق گذشت ان شا اله قبول باشه درضمن دوربین canon هم که برات گرفته بودم عمویی اورد ولی نمی دونم چرا مموری قفل شده من پول مموری 32 گیگ داده بودم اما مموری 16 هست تازه قفل شده الان میخوام زنگ بزنم به عموت آخه اونا هم دیروز رفتن ببینم رسیدن ؟ ...
26 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین یار می باشد